رواق / Ravaq

Farzin Ranjbar

  • 51 minutes 45 seconds
    شکفته شد گل حمرا و گشت بلبل مست ۰۲۵

    غزل شماره ۰۲۵

    شکفته شد گل حمرا و گشت بلبل مست

    صلای سرخوشی ای صوفيان باده (وقت) پرست

    اساس توبه که در محکمی چو سنگ نمود

    ببين که جام زجاجي چه طرفه‌اش بشکست

    بيار باده که در بارگاه استغنا

    چه پاسبان و چه سلطان، چه هوشيار و چه مست

    از (در) اين رباط دودر چون ضرورت (مقرر، مقدر) است رحيل

    رواق و طاق معيشت چه سربلند و چه پست

    مقام عيش ميسر نمی‌شود بی رنج

    بلی به حکم بلا بسته‌اند عهد الست

    به هست و نيست مرنجان ضمير و خوش می‌باش

    که نيستی‌ست سرانجام هر کمال که هست

    شکوه آصفی و اسب باد و منطق طير

    به باد رفت و از او خواجه هيچ طرف نبست

    به بال و پر مرو از ره که تير پرتابی

    هوا گرفت زمانی ولی به خاک نشست

    زبان کلک تو حافظ چه شکر آن گويد

    که گفته سخنت می‌برند دست به دست



    Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
    30 April 2024, 7:25 pm
  • 49 minutes 22 seconds
    مطلب طاعت و پیمان و صلاح از من مست ۰۲۴

    غزل شماره ۰۲۴

    مطلب طاعت و پيمان و صلاح از من مست

    که به پيمانه‌کشی شهره شدم روز الست


    من همان دم که وضو ساختم از چشمه عشق

    چارتکبير زدم يک‌سره بر هرچه که هست


    می بده تا دهمت آگهی از سر قضا

    که به روی که شدم عاشق و از بوی که مست


    کمر کوه کم است از کمر مور آنجا

    نااميد از در رحمت مشو ای باده‌پرست


    بجز آن نرگس مستانه که چشمش مرساد

    زير اين طارم فيروزه کسی خوش ننشست


    جان فدای دهنش باد که در باغ نظر

    چمن‌آرای جهان خوشتر از اين غنچه نبست


    حافظ از دولت عشق تو سليمانی شد (یافت)

    يعنی از وصل تواش نيست بجز باد به دست



    Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
    29 April 2024, 7:25 pm
  • 37 minutes 42 seconds
    خیال روی تو در هر طریق همره ماست ۰۲۳


    خيال روی تو در هر طريق همره ماست

    نسيم موی (بوی) تو پيوند جان آگه ماست


    به رغم مدعيانی که منع عشق کنند

    جمال چهره‌ی تو حجت موجه ماست


    ببين که سيب زنخدان تو چه می‌گويد

    هزار يوسف مصری فتاده در چه ماست


    اگر به زلف دراز تو دست ما نرسد

    گناه بخت پريشان و دست کوته ماست


    به حاجب در خلوت‌سرای خاص بگو

    فلان ز گوشه نشينان خاک درگه ماست


    به صورت از نظر ما اگر چه محجوب است

    هميشه در نظر خاطر مرفه ماست


    اگر به سالی (سائلی) حافظ دری زند بگشای

    که سال‌هاست که مشتاق روی چون مه ماست



    Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
    28 April 2024, 7:25 pm
  • 55 minutes 27 seconds
    چو بشنوی سخن اهل دل مگو که خطاست ۰۲۲

    چو بشنوی سخن اهل دل مگو که خطاست

    سخن‌شناس نه‌ای جان من خطا اين جاست


    سرم به دنيی و عقبی فرو نمی‌آيد

    تبارک الله از اين فتنه‌ها که در سر ماست


    در اندرون من خسته‌دل ندانم کيست

    که من خموشم و او در فغان و در غوغاست


    دلم ز پرده برون شد کجايی ای مطرب

    بنال هان که از اين پرده کار ما به نواست


    مرا به کار جهان هرگز التفات نبود

    رخ تو در نظر من چنين خوشش آراست


    نخفته‌ام ز خيالی که می‌پزد دل من

    خمار صدشبه دارم شرابخانه کجاست


    چنين که صومعه آلوده شد ز خون دلم

    گرم به باده بشوييد حق به دست شماست


    از آن به دير مغانم عزيز می‌دارند

    که آتشی که نميرد، هميشه در دل ماست


    چه ساز بود که در پرده می‌زد آن مطرب

    که رفت عمر و هنوزم دماغ پر ز هواست


    ندای عشق تو دوشم در اندرون دادند

    فضای سينه حافظ هنوز پر ز صداست



    Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
    27 April 2024, 7:25 pm
  • 49 minutes 22 seconds
    دل و دینم شد و دلبر به ملامت برخاست ۰۲۱


    دل و دينم شد و دلبر به ملامت برخاست

    گفت با ما منشين کز تو سلامت برخاست


    که شنيدی که در اين بزم دمی خوش بنشست

    که نه در آخر صحبت به ندامت برخاست

    شمع اگر زان لب خندان به زبان لافی زد

    پيش عشاق تو شب‌ها به غرامت برخاست

    در چمن باد بهاری ز کنار گل و سرو

    به هواداری آن عارض و قامت برخاست

    پيش رفتار تو پا برنگرفت از خجلت

    سرو سرکش که به ناز از قد و قامت برخاست


    مست بگذشتی و از خلوتيان ملکوت

    به تماشای تو آشوب قيامت برخاست

    حافظ اين خرقه بينداز مگر جان ببری

    کاتش از خرقه سالوس و کرامت برخاست



    Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
    24 April 2024, 7:25 pm
  • 51 minutes 31 seconds
    روزه یک سو شد و عید آمد و دلها برخاست ۰۲۰

    روزه يک سو شد و عيد آمد و دلها برخاست

    می ز خمخانه به جوش آمد و می‌بايد خواست

    نوبه (توبه) زهدفروشان گران جان بگذشت

    وقت رندی (شادی) و طرب کردن رندان پيداست (برخاست)

    چه ملامت بود (رسد) آن را که چنين باده خورد

    اين چه عيب است بدين بی‌خردی وين چه خطاست


    باده‌نوشی که در او روی و ريايی نبود

    بهتر از زهدفروشی که در او روی و رياست

    ما نه رندان (مردان) رياييم و حريفان نفاق

    آن که او عالم سر است بدين حال گواست

    فرض ايزد بگذاريم (بگذاریم) و به کس بد نکنيم

    وان چه گويند روا نيست نگوييم (بگوییم) رواست

    چه شود گر من و تو چند قدح باده خوريم

    باده از خون رزان است نه از خون شماست

    اين چه عيب است کز آن عيب خلل خواهد بود

    ور بود نيز چه شد مردم بی‌عيب کجاست


    حافظ از چون و چرا بگذر و می نوش دمی

    نزد حکمش چه مجال سخن چون و چراست



    Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
    23 April 2024, 7:25 pm
  • 42 minutes 17 seconds
    ای نسیم سحر آرامگه یار کجاست ۰۱۹

    ای نسيم سحر آرامگه يار کجاست

    منزل آن مه عاشق‌کش عيار کجاست

    شب تار (دراز) است و ره وادی ايمن در پيش

    آتش طور کجا موعد ديدار کجاست

    هر که آمد به جهان نقش خرابی دارد

    در خرابات بگوييد (مپرسید) که هشيار کجاست

    آن کس است اهل بشارت که اشارت داند

    نکته‌ها هست بسی محرم اسرار کجاست

    هر سر موی مرا با تو هزاران کار است

    ما کجاييم و ملامت‌گر بی‌کار کجاست

    بازپرسيد ز گيسوی شکن در شکنش

    کان دل غمزده سرگشته گرفتار کجاست

    عقل ديوانه شد آن سلسله مشکين کو

    دل ز ما گوشه گرفت ابروی دلدار کجاست

    ساقی و مطرب و می (باده و مطرب و گل) جمله مهياست ولی

    عيش بی يار مهیا (مهنا) نشود يار کجاست

    حافظ از باد خزان در چمن دهر مرنج

    فکر معقول بفرما گل بی‌خار کجاست



    Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
    22 April 2024, 7:25 pm
  • 42 minutes 22 seconds
    ساقیا آمدن عید مبارک بادت ۰۱۸


    ساقيا آمدن عيد مبارک بادت

    وان مواعيد که کردی مرواد از يادت


    در شگفتم که در اين مدت ايام فراق

    برگرفتی ز حريفان (عزیزان) دل و دل می‌دادت


    برسان بندگی دختر رز گو به درآی

    که دم و همت ما کرد ز بند آزادت


    شادی مجلسيان در قدم و مقدم توست

    جای غم باد هر آن دل که نخواهد شادت


    شکر ايزد که ز تاراج خزان رخنه نيافت

    بوستان سمن و سرو و گل و شمشادت


    چشم بد دور کز آن تفرقه‌ات بازآورد

    طالع نامور و دولت مادرزادت


    حافظ از دست مده دولت (صحبت) اين کشتی نوح

    ور نه طوفان حوادث ببرد (بکند) بنيادت



    Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
    21 April 2024, 7:25 pm
  • 55 minutes 53 seconds
    سینه‌ام زآتش دل در غم جانانه بسوخت ۰۱۷


    سينه‌ام ز آتش دل در غم جانانه بسوخت

    آتشی بود در اين خانه که کاشانه بسوخت

    تنم از واسطه دوری دلبر بگداخت

    جانم از آتش مهر رخ جانانه بسوخت

    سوز دل بين که ز بس آتش اشکم دل شمع

    (سوز دل بین که ز بسیاری اشکم دل شمع)

    دوش بر من ز سر مهر چو پروانه بسوخت

    آشنايان نه غريب است که دلسوز من‌اند

    چون من از خويش برفتم دل بيگانه بسوخت

    خرقه زهد مرا آب خرابات ببرد

    خانه عقل مرا آتش ميخانه بسوخت

    چون پياله دلم از توبه که کردم بشکست

    همچو لاله جگرم بی می و پیمانه بسوخت

    ماجرا کم کن و بازآ که مرا مردم چشم

    خرقه از سر به درآورد و به شکرانه بسوخت

    ترک افسانه بگو حافظ و می نوش دمی

    که نخفتيم شب و شمع به افسانه بسوخت



    Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
    20 April 2024, 7:25 pm
  • 43 minutes 1 second
    خمی که ابروی شوخ تو در کمان انداخت ۰۱۶


    خمی که ابروی شوخ تو در کمان انداخت

    به قصد جان من زار ناتوان انداخت


    نبود نقش دو عالم که رنگ الفت بود

    زمانه طرح محبت نه اين زمان انداخت


    شراب خورده و خوی کرده کی شدی به چمن

    که آب روی تو آتش در ارغوان انداخت


    به يک کرشمه که نرگس به خودفروشی کرد

    فريب چشم تو صد فتنه در جهان انداخت


    بنفشه طره مفتول خود گره مي زد

    صبا حکايت زلف تو در ميان انداخت


    ز شرم آن که به روی تو نسبتش کردند

    سمن به دست صبا خاک در دهان انداخت


    به بزمگاه چمن دوش مست بگذشتم

    چو از دهان توام غنچه در گمان انداخت


    من از ورع می و مطرب نديدمی زين پيش

    هوای مغبچگانم در اين و آن انداخت


    کنون به آب می لعل خرقه می‌شويم

    نصيبه ازل از خود نمی‌توان انداخت


    مگر گشايش حافظ در اين خرابي بود

    که بخشش ازلش در می مغان انداخت


    جهان به کام من اکنون شود که دور زمان

    مرا به بندگی خواجه جهان انداخت



    Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
    17 April 2024, 7:25 pm
  • 46 minutes 9 seconds
    ای شاهد قدسی که کشد بند نقابت ۰۱۵


    اي شاهد قدسي که کشد بند نقابت

    و اي مرغ بهشتي که دهد دانه و آبت

    خوابم بشد از ديده در اين فکر جگرسوز

    کاغوش که شد منزل آسايش و خوابت

    درويش نمي پرسي و ترسم که نباشد

    انديشه آمرزش و پروای ثوابت

    راه دل عشاق زد آن چشم خماري

    پيداست از اين شيوه که مست است شرابت

    تيري که زدي بر دلم از غمزه خطا رفت

    تا باز چه انديشه کند راي صوابت


    هر ناله و فرياد که کردم نشنيدي

    پيداست نگارا که بلند است جنابت

    تا در ره پيري به چه آيين روي اي دل

    باري به غلط صرف شد ايام شبابت


    دور است سر آب در اين باديه هش دار

    تا غول بيابان نفريبد به سرابت

    اي قصر دل افروز که عشرتگه انسي

    يا رب مکناد آفت ايام خرابت

    حافظ نه غلاميست که از خواجه گريزد

    صلحي کن و بازآ که خرابم ز عتابت



    Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
    16 April 2024, 7:25 pm
  • More Episodes? Get the App
© MoonFM 2024. All rights reserved.